موقعيت جغرافيايي و تاريخچه
طالخونچه شهري است در استان اصفهان و در منطقه مباركه. اين شهر با قدمتي هزار ساله آثار تاريخي دورههاي مختلف را در خود جاي داده و از آن جمله ميتوان به مساجدي با معماري دوره صفويه، قلعهها و بناهاي قديمي اشاره كرد. نام اصلي اين شهر «طالقان جي» بوده كه به دليل خونريزي قوم مغول در اين محل، نام آن به طالخونچه معروف گرديد. اين شهر همچنين زادگاه صاحب بن عباد يكي از وزراي مسلمان بوده است.[۱] در شماره 201(تيرماه سال 1382) كيهان از سيدمصطفي مجرد باعنوان «صاحببن عباد؛ دانشمندي سياستمدار» چاپ شد كه ازجمله بحثي بود درباره زادگاه وي «طالخونچه» كه در شماره 207 جوابيهاي از محمدعلي جعفريان ذيل «صاحببن عباد؛ طالقاني يا اصفهاني؟» آمده است. اكنون سومين نوشتار در اين باب كه حاوي اطلاعات و دريافتهاي تازهاي است نسبت به دو مقاله قبلي درباره طالقان و طالخونچه از دكتر محمدجواد شريعت تقديم ميشود. دوست عزيز و دانشور ما جناب آقاي محمدعلي جعفريان كه از آثار فاضلانه ايشان بسيار بهرهمند شدهايم،
در شماره 207 مجله كيهان فرهنگي، در مقالهاي انتقادي به آنچه آقاي سيدمصطفي مجرد در شماره 201 همان مجله راجع به صاحببن عباد و قريه طالخونچه (كه اكنون تبديل به شهرستان شده است) نوشته بودهاند (و من توفيق دسترسي به آن ترا نيافتم) ايرادهايي گرفتهاند كه بهنظر قاصر اين بنده هيچ مدان، جاي تأمل دارد. و بنده سعي ميكنم در اين مقاله، رافع شبههاي موجود باشم. سالها پيش از اين، زندهياد احمد بهمنيار؛ استاد دانشمند و پرآوازه كه خدايش غريق رحمت خود فرمايد، كتاب مفصلي درباره زندگي و آثار صاحببن عباد نوشت و جزو سلسله انتشارات دانشگاه تهران بهچاپ رسيد و درآن كتاب، زادگاه صاحببن عباد، قريه طالخونچه اصفهان ذكر شده است كه گويا آقايان سيد مصطفي مجرد و محمدعلي جعفريان هيچكدام آن كتاب را نديدهاند، زيرا بهطوري كه از مقاله انتقادي جناب جعفريان برميآيد جزو مآخذ هيچكدام ذكري از آن كتاب بهميان نيامده است. قابل ذكر است كه در زمان قديم در ايران، سه طالقان وجود داشته است. يكي طالقان خراسان كه موءلف «حدودالعالم» محل آنرا ميان طخارستان و ختلان و در سرحد گوزكانان، و ياقوت در «معجمالبلدان» بين بلخ و مروالرود ياد ميكند. اصطخري گويد: «بزرگترين شهرستان طخارستان طالقان است؛ اين شهرستان در زمين همواري واقع شده و فاصله آن تا كوه يكتير پرتاب است، نهري بزرگ و باغهاي بسيار دارد وبه اندازه ثلث بلخ باشد.گروهي از فضلا بدان انتساب دارند. اين همان طالقان است كه در شاهنامه فردوسي از آن سخن بهميان آمده است: سوي طالقان آمد و مرورود / سپهرش همي داد گفتي درود دگر طالقان شهر تافارياب / هميدون به بخش اندرون فارياب سوي طالقان آمد و مرورود / جهان پرشد از ناله نايو رود اصولاً پادشاهان اين ناحيه لقب (طالقان) داشتند. در اين ناحيه، نوعي پارچه ابريشمي توليد شده است كه آنرا طالقاني يا اللبودالطالقانيه ميناميدند.
از افراد منسوب به اين طالقان، يكي ابواسحاقبن اسماعيل، محدث معروف خراساني است كه ساكن بغداد بود. ديگري ابوبكر سعيدبن يعقوب از محدثين خراساني است و از نزديكان احمد حنبل است، ديگري، ابوالحسن عليبن المفضل، صاحب «رساله الامثال البغداديه» است. و ديگري ابومحمد محمودبن خداش طالقاني، محدث ساكن بغداد است. طالقان دوم شهرستاني است كه از شمال و مشرق محدود است به مازندران، و از جنوب به ساوجبلاغ و از مغرب به قزوين كه ناحيهاي است كوهستاني وقسمت مهم آن در دره شاهرود واقع شده است، اين طالقان را در قديم صالقانري و در ازمنه جديده طالقان قزوين ناميدهاند. از اين طالقان است ابوالخير احمدبن اسماعيل يوسف طالقاني واعظ، كه از دوستان سمعاني صاحب كتاب «الانساب» است و سمعاني در كتاب خود، او را دوست و همشاگردي خود ميداند و از او به نيكي ياد ميكند. ديگري ابوعبدالله سيدي طالقاني است كه سمعاني او را از طالقان ري ميداند و ميگويد: او از كبار مشايخ و بزرگان علم حديث بوده است؛ و ابوعبدالرحمن سُلمي او را از بزرگان صوفيه ميداند. شخص ديگري كه سمعاني در كتاب «الانساب» خود نام ميبرد و چنين وانمود ميكند كه از اهالي طالقان ري است، ابوالحسن عبادبن عباس بن عباد طالقاني است كه پدر صاحب بن عباد بوده. سمعاني ميگويد: ابوالعلا احمدبن محمد بن فضل حافظ به زبان خود در اصفهان از قول محمدبن طاهر مقدسي حافظ به من گفت كه كتابي از تأليفات ابوالحسن عبادبن اسماعيل طالقاني پدر صاحب اسماعيلبنعباد در شهرري ديدم درباره احكام قرآن. سومين طالقان، طالقان جي است، توضيح آن كه نام قديم يا لقب قديم شهر اصفهان جي بوده است (رجوع كنيد به معجمالبلدان ج 2 ص 202 چاپ دارالكتب العربي- بيروت) اين بنا بر بعضي مآخذ قديم من جمله «معجمالبلدان» اطلاق جزء بر كل بوده است، به اين معني كه جي قسمتي از اصفهان بوده است و قسمت ديگر آن «يهوديه» بوده است كه از «جي» بزرگتر بوده، اما ناحيه جي (كه در زبان فارسي باستان در زمان هخامنشيان به آن «گي» ميگفتهاند) آبادتر بوده است و دهات منسوب به آن به تعداد روزهاي سال بوده است. طالقان جي همان است كه اكنون «طالخونچه» نام دارد و از نظر تبديل حروف به يكديگر، طبق قواعد زبانشناسي، هيچ مانعي در تبديل طالقان جي به طالخونچه وجود ندارد، تبديل طالقان به طالقون «بنابر تبديل الف به (واو) قبل از حرف (ن) كه در زبان فارسي جريان دارد، و در لغتنامهها و معجمهاي مكانها كه همه طالقون را به (طالقان) ارجاع دادهاند؛ عادي است.
تبديل حرف «قاف» به «خ» نيز فراوان است: يقه (يخه) چقماق (چخماخ) ذقن (زنخ) تاق (تاخ). تبديل «جي» به «چه» نيز فراوان است و در متون قديم اغلب به جاي «چه» (جي) آمده است (رجوع كنيد به كتابهايي از قبيل «ترجمانالبلاغه» و «تفسير سورآبادي» و «الابنيه» و «ذخيره خوارزمشاهي» و...)اما خود كلمه (طالقان) معرب (تالأَن) يا (تارگان) است كه «تار» در اين تركيب به معني و مبدل (دار) به معني درخت (عموماً) و سپيدار (خصوصاً) است و «گان» پسوند مكان است، بنابراين، طالقان به شهر يا دهي گفته ميشود كه داراي درختهاي زياد يا داراي درخت سپيدار زياد باشد. استاد دانشمند اصفهاني جناب آقاي محمد مهريار در كتاب «فرهنگ جامع نامها و آباديهاي كهن اصفهان» كه به تازگي منتشر كردهاند، ذيل نام «تالخونچه» مرقوم فرمودهاند: «تالخونچه» كه امروز برخي به غلط آن را «طالخونچه» مينويسند و بيشك درست نيست... اما در چندين عبارت بعد چنين مرقوم فرمودهاند: با دقت در اين واژه ميبينيم كه از دو جزء «طال» معادل «تال» و «قان» معادل «كان» قدس سرهكذا ]تركيب يافته است. اما در مورد واژه «طال» بيشك اصل آن (تار) است به حكم اين كه حرف (ل) و (ر) در زبان پهلوي داراي يك علامت بوده است. بنابراين كلمه (طال) تلفظ ديگري از واژه (طار) است و طار معادل (تار) است كه معني آن بر ما واضح است. و جزء دوم همان پسوند (گان) كه در تعريب به صورت (قان) درآمده است. بنابراين، طالقان همان (تارگان) يعني جايي كه (تار) بدان منسوب است. و (تار) معادل (دار) است به معني درخت، اتفاقاً با واژه (طار) معادل (تار) محلهاي بسياري در اطراف كشور آمده است مثل طار (نطنز و گنبدكاووس) و طاران (سراب) و غيره. ولي ظاهراً طالقان معرب تالأَن است... بنابر آنچه استاد دانشمند پس از اظهارنظر اول خود آوردهاند، معلوم ميشود كه طالقان معرب است و در تعريب حرف (ط) به جاي (ت) ميآيد. از طرف ديگر، بسياري از لغات فارسي با حرف (ط) به جاي (ت) نوشته ميشوند، مانند طپانچه، طهران، طپيدن، طوس و مانند آنها و خود استاد نيز (طار) را معادل (تار) ميدانند نه معرب آن. بنابراين، نوشتن طالخونچه با حرف (ط) اشتباه نيست و اگر كسي اعتراض كند كه جمع حرف (ط) با (چ) كه از چهار حرف مخصوص فارسي است جايز نيست، در پاسخ او بايد به كلمات (طپيدن) و (طپانچه) اشاره كرد. بدون شك «طالقان» معرب (تارگان) است زيرا در كلماتي مانند طبرستان (تبرستان) و طنجه (تنگه) حرف «ت» به «ط» تبديل شده و در كلماتي مانند ابتهال (ابتهار) اثلم (اثرم) هديل (هدير) حرف«ر» به «ل» تبديل شده و در كلماتي مانند دهقان (دهگان) خانقاه (خانگاه) قصار (گازر) دانق (دانگ) حرف «گ» به «ق» تبديل شده است. اما آنچه در يكي از روزنامهها (گويا روزنامه ايران) نوشته شده است كه طالخونچه در اصل طالقانچه يعني طالقان كوچك است، كاملا نادرست است و درست آن اين است كه در مقابل طالقان خراسان و طالقان ري، در ناحيه اصفهان طالقان جي وجود دارد. و در همان روزنامه آمده است كه پس از كشتار هلاكوخان در مراكز اسماعيليه، طالقانچه به صورت طالقانخوني و طالخوني درآمد، كه آن هم نادرست است و طالخونچه در گفتار عوام و به صورت مختصر به صورت طالخوني درآمده است. البته بعضي عقيده دارند كه «ي» در آخر طالخوني جانشين «جي» يا «چي» است كه شباهتي به «چي» علامت نسبت تركي داردقدس سرهمثل گاريچي و درشكهچي و...[. تا اينجا مشخص شد كه در ايران، سه طالقان وجود داشته است كه اولي، طالقان خراسان است و دومي، طالقان قزوين يا طالقان ري است و سومي، طالقان جي (بر وزن طالقان ري) است كه از نظر ساختمان لغوي تبديل به طالخونچه شده است و كلمه طالقان به معني ده يا شهر پردرخت عموماً و ده يا شهر پر از درخت سپيدار خصوصاً باشد و طالخونچه درنظرگاه اول در چند سال پيش چنين جايي بود. محمد مهدي بن محمد رضا الاصفهاني صاحب كتاب «نصف جهان في التعريف اصفهان» اسم اين محل را (تالي خوني) آورده و ضمن توصيف شرايط اقليمي به نوعي خربزه به نام كريم خاني اشاره دارد و آن را با خربزه گرگاب اصفهان به لحاظ كيفي برابر دانسته است. در لغت نامه دهخدا آمده است كه خانههاي اين آبادي بيشتر به صورت قلاع ساخته شده است. ساختمان اين ده كه اكنون به صورت شهر درآمده، حاكي از آن است كه اولاً پيدايش آن تدريجي بوده. ثانياً، شباهتهاي زيادي با ساخت شهرهاي پيشين ايران دارد. مساجد و خانههاي اين محل از نظر مطالعه ساز و ساخت قابل توجه است، از مسجدي به نام مسجد خيبر يا مسجد طالار خرابهاي بيش نمانده است اما همين خرابه يادآور مسجد جامع شهر اصفهان است. پلها و قلعههاي طالخونچه نشان دهنده عظمت و قدمت شهر است. طالخونچه محل سكناي تيرهاي از شركتهاي يلمه است كه قاليهاي آنان در سراسر ايران مشتريهاي فراوان دارد و اصولاً قالي بافي و چاقوسازي و ساخت گيوههاي معروف اصفهاني و ايجاد صنايع دستي از شغلها و مشغوليات اين محل است.
اما آنچه باعث انتساب صاحب بن عباد به اين محل شده است يكي اظهارنظر ثعالبي (429 هجري قمري) در كتاب «يتمةالدهر» است كه ضمن شرح زندگي كافي الكفاةابوالقاسم، اسماعيل بن ابي الحسن عباد بن عباس بن عباد معروف به صاحب وزير و كاتب ركن الدوله امير شيعي مذهب آل بويه مينويسد «طالقان» كه صاحب را بدان نسبت دادهاند از قراي اصفهان است. ديگر نظر شهر آشوب (480 هجري قمري) در «معالم العلما» است كه به همين معني اشاره دارد. از ديدگاهي ديگر هم ميتوان چنين حدس زد كه، اگر صاحب بن عباد در طالقان ري هم متولد شده باشد در زمان انتقال به اصفهان از نظر علقه به محيطي همانند مسقط الرأس خود طالقان جي را مورد توجه قرار داده و اقامت در آنجا را بر جاي ديگر ترجيح داده است. جالب توجه اين است كه در نزديكي طالخونچه، ده كوچكي به نام اسماعيل طوخان (ياترخان) وجود دارد كه گويا محل اختصاصي اقامت صاحب بوده است و طرخان (ياترخان) به معني رئيس و سركرده و بزرگوار است. پس اين محل به نام اسماعيل بن عبادي است كه در آنجا رئيس و سركرده و بزرگوار بوده است. و جالب توجه تر اين است در آن طرفها، ضربالمثلي وجود دارد كه حاكي از روايت توأم با ظرافتي است و آن ضربالمثل اين است كه ميگويند:«آينه و اسماعيل طرخان؟» يعني مگر ممكن است در اسماعيل طرخان آينه پيدا شود و اين اشارهاي است به اين كه، شايع بوده است كه صاحب بن عباد گفته است من در آينه نگاه نميكنم، زيرا اگر نگاه كنم يك ايراني در آن ميبينم! و نشان ميدهد كه اين مطلب اولاً از حد يك شايعه تجاوز ميكند، ثانياً جاي پايي از صاحب بن عباد در اين محل را نشان ميدهد. من خود يكي از فرزندان اين محل هستم و پدر من اهل اين محل بود (اما مادرم از اهالي شهر اصفهان بود) پدر من روحاني اين محل بود و در مسجدي كه اكنون به نام اوست (مسجد الرضا) اقامه نماز ميكرد و مرجع مذهبي اهالي طالخونچه بود و من تا كلاس ششم ابتدائي در طالخونچه تحصيل كردم و بقيه تحصيلاتم در اصفهان و تهران بوده است، اما در تعطيلات زمان تحصيل، در طالخونچه به سر ميبردم و اكنون كه در اصفهان ساكن هستم، گاهي به آنجا سر ميزنم و عموزادگان من هم اكنون در آنجا زندگي ميكنند و ما در آنجا خانه پدري را حفظ كردهايم. اماكن تاريخي شهر از اماكن تاريخي شهر، مي توان به قلعه سردار ياوري، قلعه ابراهيم خان، مسجد خيبر(كه به دليل عدم رسيدگي و بازسازي؛ فقط خرابهاي از آن باقياست.)، مسجد حضرت قائم و اماكن تاريخي ديگر كه به علّت عدم رسيدگي توسط سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، در حال فرسايشاند. چندي پيش نيز سردر قلعه سردار ياوري خراب شد. باغ سردار ياوري نيز كه در روبروي قلعه قرار دارد، كاملاً خشك شده امّا احتمال جانگرفتن اين باغ و سرسبزي آن وجود دارد.