خنج شهري باستاني در جنوب استان فارس قرار دارد. نام آن در روزگار باستان «هُنگ» يا «خُنگ» بودهاست که همان واژه در گذر زمان تبديل به خُنج گشتهاست. براساس اطلاعات موجود در 30 درجه و 53 دقيقه طول شرقي و 27 درجه و 57 دقيقه عرض شمالي از نصف النهار مبدأ واقع شدهاست. ارتفاع شهر خنج از سطح دريا 650 متر است. فاصلهاش با خليج فارس 90 کيلومتر، با شيراز 265کيلومتر، با لار 106 کيلومتر است.
پيشينه تاريخي
خنج داراي بيش از 2000 سال ديرينگي و دهها اثر گرانسنگ باستاني از روزگار هخامنشي و ساساني است. هُنگ در فارسي باستان به معناي گوشه و بيغوله بودهاست. اين نام در اين موضوع بازتاب مي يابد که خنج همواره داراي خانقاهها و گوشه نشينان زيادي بودهاست. «ناحيه خنج» از قريه بغرد تا کوره پانزده فرسخ، وعرض آن از تنگ باد تا چاه مينا 9 فرسخ است. بلوک جرمشت از ناحيه خنج به لطافت هوا وفراواني شکار مشهور است. خنج را در اصل «خُنگ» يا «هُنگ» به ضم خاء وسکون نون کاف فارسي به معني کَُنج و گوشه نوشته شدهاست. در قديم شهر خنج داراي شش هزار خانه مسکوني بودهاست. همچنين داراي مساجد، کاروانسرا، مدارس، حمامها، عمارت خيريه بودهاست. از صحن جامعش و گچ بري رواق آن توصيف زيادي شدهاست.
خنج در سفرنامه ابن بطوطه
ابن بطوطه مراکشي در سال 748 هجري قمري از لار عبور نمودهاست وبه «خنج» رفتهاست. وي شرح اين رحله در سفرنامه خود که به زبان عربي نوشته شدهاست و به سفرنامه ابن بطوطه معروف است چنين بيان نمودهاست: در اين بيابان رهسپرديم تا به کهورستان رسيديم به (فتح کاف، واو و را) وآن شهري است کوچک، در آن جويها وبستانها وجود دارد وبسيار گرم است، سپس از آنجا گذشته و سه روز در بيابان رهسپرديم وبه شهر لار رسيديم که آخرش (ر) است. لار شهري بزرگ با چشمههاي بسيار وآبهاي جاري وبوستان است. از لار به شهر (خنج بال) مسافرت کرديم وضبط نام آن به ضم خاء معجم است. گاهي به جاي خاء،ها گويند و (هنج بال) بانون ساکن وجيم است و باالف ولام بستهاست.
«بال» همان (فال) است که بلوکي بزرگ در حوالي بلوک معروف اسير در لارستان قديم است. وامروزه جزء «بيخه فال و گله دار» لارستان ميباشد. به نظر ميآيد که در قديم «خنج» جزء منطقه اسير بودهاست و چون ابن بطوطه (خنج و بال) با واو عاطفه ذکر کردهاست چنين تصور ميرود که نامهاي «خنج» و «فال» که دومنطقه آباد آن روزگار در همسايگي هم واقع بودهاند، باهم ذکر ميکردهاند چنانکه فال و اسير را هم در کنار هم ذکر ميکردند.آيت الله سيد علي اکبر فال اسيري نمونهاي از اين هماهنگي است و به تدريج کثرت استعمال آنرا به صورت يک کلمه در آورده بودهاست.