عنبرآباد شهري است در استان کرمان.اين شهر در شمال شهر کهنوج و در جنوب شهر جيرفت قرار دارد و مرکز شهرستان عنبرآباد است.جمعيت آن در سال 1385 برابر 19011 نفر برآورد شدهاست.به اسناد سايت مرکز آمار جمعيت اين شهر 18590 ميباشد.
کوه علم شاه يا (بنه وان)از جاهاي ديدني طبيعي شهرستان عنبرآباد ميباشد که بلندترين قله رشته کوه جبالبارز و جنوب استان ميباشد که بزرگترين آبشار خاورميانه يعني آبشار رودفرق از دامنه جنوب غربي اين کوه سرچشمه ميگيرد، که متاسفانه فرمانداري ونمايندگي صدا و سيماهيچگونه توجهي نسبت به تبليغ و نمايش اين مکان گردشگري و زيباي طبيعي نداشتهاند.
محصولات کشاورزي عنبرآباد پرتقال - خرما -نارنگي - ليمو -گريپ فروت - گوجه - بادمجان -پياز -صير- هندوانه - خربزه -خيار - توت فرنگي - و تقريبا اکثر محصولات کشاورزي که در ايران وجود دارد در اين منطقه به عمل ميآيد.مردم عنبرآباد از گروههاي جبالبارزي -ساردويي - جيرفتي - بلوچ - ميباشند.
ديدنيها:
تپههاي باستاني کنارصندل:معرف ترين و قديمي ترين تمدن دنيا (تپههاي باستاني کنار صندل) پنج (5)دقيقه با اتومبيل از مرکز شهر عنبرآباد به طرف بخش اسماعيلي اين شهرستان فاصله دارد که به نام جيرفت ختم شدهاست.
آبشار رودفرق، کوه علم شاه، بندر دوساري، کوههاي زيبا و سرسبز گمرکان با رودخانه پرآب، باغهاي زيباي مرکبات و نخلهاي خرما، زيارت سيد عبدالله يکي از نوادگان امام جعفر صادق (ع) در روستاي نورک بخش جبالبارز جنوبي، درختان تنومند گريپ فروت و پرتقال کشت و صنعت عنبرآباد، وجود گونه با ارزش گياهي ((جگ)) درخت بومي منطقه سبزواران واقع در اکثر مسيرهاي دامنههاي رشته کوه جبالبارز (منبع کتاب جيرفت در آيينه تاريخ نوشته حسين رفعتي عضو انجمن داستان شهرستان عنبرآباد) با توجه به منبع از درخت جگ در ساخت سقف تخت جمشيد استفاده شدهاست. هم اکنون اين درختان در روستاي گمرکان - دسک - تيغ سياه - و ميجان يافت ميشود. ازديگرمكانهاي ديدني كوه زردزارچون درنزديكي روستاي جونسك وطبيعت زيباي روستاي تمنوييه است كه در منطقه ي جبالبارز قراردارند./قسمت اخر طبق تحقيقات مصيب احمديوسفي دانشجوي كارشناسي باستانشناسي دانشگاه تهران/ سال1387.
ايل جبال بارزي:
بخش جبال بارز از توابع شهرستان جيرفت و عنبرآباد است و ارتفاعاتي دارد که از شمال به جنوب کشيده شدهاست و شهرستانهاي بم و جيرفت و عنبرآباد در قسمت شمال و جنوب آن قرار گرفتهاند و عشاير سلحشور ايل جبال بارز در اين ناحيه زندگي ميکنند.
وجه تسميه وسوابق تاريخي:
وجه نامگذاري قوم بارز را ميتوان از ريشه برازوبرز، تصور نمود که به معني بلندي و کوهاست.اما با توجه به اعتقادات مردم اين ايل و همچنين جنگجويي و سلحشوري و روحيه ايلي آنان شايد بتوان اصل آن را از واژه پهلوي «بئيرزد» (bairazd) دانست که در بند هشن به معني برانگيزنده و جنگ آمدهاست.از انجا که واژه بئيرزد، درست صورت تلفظ «بارزد berizd بهرزد bairazd» ميتواند باشد که نام اصلي قوم بارز ضبط شدهاست.
استرنج ميگويد: «در شرق جيرفت جبال بارز واقع است که در قرن چهارم از جنگلهاي انبوه پوشيده بود و در زمان فتوحات اسلامي مجوسيان آنجا را پناهگاه خود قرار داده بودند تا از آسيب لشکرياني که خلفاي اموي به سرکوبي آنها ميفرستادند محفوظ بمانند و فقط پادشاهان صفاري توانستند آن ناحيه را مسخر و اهالي را تابع اسلام سازند. «معزالدوله احمد ديلمي نيز براي سرکوبي عشاير بارز به آنجا لشکر کشيده اما در اين نبرد شکست خوردهاست. ملک قاور سلجوقي (422-466هـ.ق 1050 -1037م) با قوم بارز جنگيده و آنان را قلع و قمع کردهاست. مردم اين ايل با اتابکان فارس نيز زد و خوردهايي کردهاند و سرکوب شدهاند.
قلمرو، سردسير و گرمسير:
مردم ايل جبال بارز، سرزمين خود را به 3 ناحيه مجزا به نامهاي مسکون، امجزو گاوکان تقسيم و براي هر يک از اين نواحي يکي از افراد لايق و مورد اعتماد ايل را به عنوان ريش سفيد و بزرگ انتخاب کردهاند و از دستورهاي او اطاعت ميکنند. منطقه سردسير اين ايل «مسکون» و گرمسير آنان «گاوکان» است ناحيه «امجز» نيز ييلاق خانهاي جبال بارز است.که در شهرستان عنبراباد واقع است.و داراي طبيعتي زيبا و بکر است ويکي از درختان بومي اين منطقه درخت جک است.
طوايف ايل جباري بارزي:
طايفههاي اين ايل عبارتند از: سنجري، ميجاني، رشيدي، سرحدي، ملايي، احمديوسفي، احمدي، محمودي، بيدشکي، جعفري، ميرشکاري، صفا، پورجمعه، منصوربهمني، سالارکريمي، منزلي، سکندري و سمندري، توکلي، بهادري (بزسفيدها)، دريني.مصيب احمديوسفي
اخلاق، عادات و دين:
عشاير جبال بارز مردمي سلحشور، دلير، متدين و مهمان نوازند.در تيراندازي مهارت دارند و عموماً صاحب تفنگ هستند و به شکارآهو، کبک و غيره ميپردازند.همه آنها پيرو دين اسلام و مذهب شيعه اثني عشري هستند.
مراسم ازدواج:
پسرودختر يکديگر را ميپسندند. پدر پسر با پدر دختر مذاکره ميکند و چند روز بعد شخص ديگري را به خانه پدر دختر ميفرستد. معمولاً موافقت در دفعه اول و دوم را عيب ميدانند. پدر و مادر پسر هدايايي براي عروس ميبرند و ميزان صداق، هزينه و مدت جشن عروسي در جلسهاي تعيين ميشود. چند روز بعد از خريد لباس و لوازم ضروري، خانواده داماد چادرهاي خود را جمع و در نزديک خانه پدر عروس برپا ميکنند. از اين تاريخ جشن عروسي شروع ميشود. افراد دعوت شده يکي پس از ديگري سوار بر اسب و شليک کنان به محل جشن ميآيند.
هنگام شب جوانان و مردان به دور خرمني از آتش مشغول رقص چوب ميشوند. عقدنامه در محل منعقد و يا به دست پيکي به شهر فرستاده ميشود تا رئيس محضر مقيم شهر آن را مهر کند. جشن حدود 10-15 روز به طول ميانجامد. بالاخره روز آخر پلاس و لوازم گرم کردن آب را به کنار رودخانه ميبرند و مردان و زنان شادي کنان داماد را سوار بر اسب به محل چادر ميبرند. عدهاي داماد را به داخل چادر ميبرند، بدن او را ميشويند و لباسهاي نو و مخصوص عروسي به تن او ميکنند. سپس وي سوار اسب ميشود و همگي را جفت ميکنند. در بين راه داماد را به زيارتگاهي که معمولاً بالاي کوه قرار دارد ميبرند.
سپس داماد را در کلبهاي که اطراف و سقف آن با چوب پوشيده شدهاست بر تشکي که به اصطلاح محلي «تخت» ناميده ميشود مينشانند و مردان هم پيرامون او مينشينند و مدعوين هر کدام با توجه به وضع مالي خود پولي به عنوان کمک در دستمالي که در وسط پهن شده به سوي داماد مياندازند و يکي از مردان مبلغ پرداختي ونام پرداخت کننده را در کاغذي يادداشت ميکند. حدود ساعت 3 بعد از نيمه شب داماد را با شکوه خاصي به چادر عروس ميبرند و عروس طوري در کنار داماد مينشيند که قسمتي از چادر سرش برروي زمين و در جلوي داماد پهن شود.ملاي ايل، مهر و تسبيحي روي چادر عروس ميگذارد و داماد به توصيه ملا برروي چادر عروس دو رکعت نماز به جا ميآورد.جشن پايان مييابد و فرداي آن شب مردم ايل به عروس و داماد مبارک باد ميگويند و پراکنده ميشوند.
عزاداري:
هنگامي که کسي از مردم ايل جبال بارز فوت ميکند همه مردم ايل جمع ميشوند و در مراسم تغسيل و تدفين شرکت ميکنند و پس از صرف ناهار به خانههاي خود بر ميگردند.دومين پنجشنبهاي که فرا ميرسد مرد و زن جمع ميشوند وبه گورستان ميروند و پس از خواندن فاتحه بر ميگردند.
بيماري:
اگر کسي از آنان بيمار شود، بلافاصله عدهاي زن و مرد به عيادت او ميآيند و از گياهان دارويي که در آن ناحيه به حد وفور يافت ميشود ميجوشانند و به مريض ميخورانند و يک نفر بالاي سر بيمار مينشيند و با صداي بلند دعاي جوشن کبير ميخواند.اغلب به دست بيمار يک دسته پونه ميدهند که ببويد.